میگویند خاخام بال شنتف با گروهی از شاگردانش بالای تپه ای بود ناگهان دید گروهی قزاق به شهر حمله کردن وشروع به قتل عام مردم........خاخام که دید بسیاری از دوستانش ان پایین میمیرند و تقاضای رحم میکنند فریاد زد :اه ه کاش من خدااااا بودم یکی از شاگردانش با تعجب پرسید :چطور میتوانید این کلام کفر امیز را به زبان اورید؟میخواهید بگویید که اگر خدا بودید طور دیگری عمل میکردید؟میخواهید بگویید خداوند دست به عمل اشتباهی زده؟ خاخام به شاگردانش نگاهی کرد و گفت:خداوند همیشه درست عمل میکند اما اگر من خدا بودم میتوانستم بفهمم که اینجا چه خبر است فعلا همین.........
پرستو
پنجشنبه 1 خردادماه سال 1382 ساعت 11:32 ب.ظ
سلام! یعنی هنوز نمی فهمیم؟! معلومه که نه... وگرنه ناراحت نمیشدیم من دلم گرفته... خیلی! خیــــــــــــــــــــــــــــــــلی! ولی نمیشه بگم چرررا انگار افسردگیه برگشته....D: بیخیال گور بابای دل! حالا چه باز چه گرفته...
سلام! یعنی هنوز نمی فهمیم؟!
معلومه که نه...
وگرنه ناراحت نمیشدیم
من دلم گرفته... خیلی! خیــــــــــــــــــــــــــــــــلی! ولی نمیشه بگم چرررا انگار افسردگیه برگشته....D:
بیخیال گور بابای دل! حالا چه باز چه گرفته...
جالب بود ...
اما من فکر میکنم خدا خیلی وقته که مرده...
اول بگم چهارم !!بعد من میگم حالم خوبه .!!شما باور نکن خانم ...من می گم هستم ولس در اصل نیستم .....پس باور نکن ...سبز باشی و شاد و مثل این خاخام !!!!
مرسی دوست جون !تامیدم نکردی.....
الکی که اینقدر روت حساب نمیکنم.