میگویند خاخام بال شنتف با گروهی از شاگردانش بالای تپه ای بود ناگهان دید گروهی قزاق به شهر حمله کردن وشروع به قتل عام مردم........خاخام که دید بسیاری از دوستانش ان پایین میمیرند و تقاضای رحم میکنند فریاد زد :اه ه کاش من خدااااا بودم
یکی از شاگردانش با تعجب پرسید :چطور میتوانید این کلام کفر امیز را به زبان اورید؟میخواهید بگویید که اگر خدا بودید طور دیگری عمل میکردید؟میخواهید بگویید خداوند دست به عمل اشتباهی زده؟
خاخام به شاگردانش نگاهی کرد و گفت:خداوند همیشه درست عمل میکند اما اگر من خدا بودم میتوانستم بفهمم که اینجا چه خبر است
فعلا همین.........







نظرات 5 + ارسال نظر
گندمزار پنج‌شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:37 ب.ظ http://gandomzar.blogsky.com

سلام! یعنی هنوز نمی فهمیم؟!
معلومه که نه...
وگرنه ناراحت نمیشدیم
من دلم گرفته... خیلی! خیــــــــــــــــــــــــــــــــلی! ولی نمیشه بگم چرررا انگار افسردگیه برگشته....D:
بیخیال گور بابای دل! حالا چه باز چه گرفته...

یاشا پنج‌شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:45 ب.ظ http://weblog.yashaonline.com

جالب بود ...

Nahla جمعه 2 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 01:40 ق.ظ http://www.nahla.blogsky.com

اما من فکر میکنم خدا خیلی وقته که مرده...

امین جمعه 2 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:35 ق.ظ http://amin-ga,persianblog.com

اول بگم چهارم !!بعد من میگم حالم خوبه .!!شما باور نکن خانم ...من می گم هستم ولس در اصل نیستم .....پس باور نکن ...سبز باشی و شاد و مثل این خاخام !!!!

نغمه جمعه 2 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:26 ب.ظ

مرسی دوست جون !تامیدم نکردی.....
الکی که اینقدر روت حساب نمیکنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد