سلام....... میخواستم دیگه نیام بنویسم تا حالم خوبه خوب شه........ولی هر بار که تو این چند روز اومدم یه سر به وبلاگم بزنم وقتی این"تنهایی مضمن"رو خوندم حالم بدتر شد......گفتم بیام بنویسم شاید بهتر بشه!!!من خیلی خستم......خسته ی خسته ......با کلی کار!!!!!با یه ذره وقت!!!البته یه ماه برای انجام خیلی کارا زیادم هست ولی الان من n تا کار دارم با nهزار تا خستگی!فقط یه ماه برا درست کردنه همه چیز!!!!!!ولی من میتونم ......اونم خودش کمکم میکنه!شاید اصلا الان وقته کمک کردن خودش باشه!!! راستی میخوام از این جمله متحرک ها بذارم این بالا ....یه جمله که به پرستو هم ربط داشته باشه....ولی الان یه چند وقتیه که نیم کره راست مخم که مربوط به عواطف و احساسات و خلاصه این صحبتاست گویا از کار افتاده!!چیزی به ذهنم نمیرسه...اگه کسی هنوز نیم کره راست مخش فعاله یه کم کمک کنه!!!!! من جمله بالای وبلاگ روز نگار رو خیلی دوست دارم .....قبلا خونده بودمش ؛ولی الان مجبور شدم بنویسمش رو ورق برا اینکه اشتباهی پیش نیاد .....الان فکر کنم یه دو ساعتی هست که دارم میخونمش ...بهش فکر میکنم...چیزایی که منم میدونستم ولی دونستنش کافی نبود به نظرم تکرارش لازمه......خلاصه که الان حالم عالیه .....خوبه خوب ......و واقعا سپاس....نمیدونم تو این ۲ ساعت چی شد......ولی این بود اون جمله ها..... "الهی ارمش درونم را سپاس؛الهی راحتی ذهنم را سپاس؛الهی شادی درونم را سپاس ....شادمانی و سرورم را سپاس؛انرژی فراوانم را سپاس؛الهی نیت پاکم را سپاس؛الهی قلب مهربانم را سپاس؛الهی دل امیدوارم را سپاس؛امیدواری به خدای مهربانمان را سپاس؛الهی خانواده خوبم را سپاس؛با هم بودنمان را سپاس؛الهی فضای پر مهرمان را سپاس؛زندگی جدیدم را سپاس؛توفیق سپاسگذاری خدای مهربانمان را سپاس؛اکنون به لطف الهی همه چیز و همه توانگرم میسازد؛هم اکنون توانگری الهی به لطف بی پایان الهی از راهها یی بسیار رضایت بخش و هماهنگ به عشق بی پایان الهی در زندگیم تجلی میابد؛من برای همه از صمیم قلب دلی شاد می طلبم؛من برای همه عشق و محبت الهی میطلبم؛ما با خدا , خدا با ما , ما با گذشت , ما با بخشش و بخشش الهی با ما ما با خدا , خدا با ما , ما با بارش و بارش رحمت الهی با ما ما با خدا و خدا با ماو لطف الهی با ما امروزه اراده عالی همه امورمان را به اراده قدرتمند الهی میسپاریم.امروز گشایش و اسانی همه امورمان را به مهر بی پایان الهی میسپاریم ما همچنان متعهد میمانیم که به لطف و توفیق الهی نه برداشت منفی ؛نه بیان واژه منفی ونه نا سپاس خدای عاشقمان باشیم...... حالم خیلی خوبه...کاش همه اونایی هم که دلم میخواد الان خوب باشن..... پریروز یه چیزه تازه دیدم که بد نیست تعریف کنم مستفید شید!!! این اپارتمان ما بی شباهت به باغ وحش نیست!!!!!!!البته تازگی ها اینطوری شده ها!هر چند وقت یه بار دو نفر پاچه همدیگرو میگیرن!!!خوبه که ۵ تا واحد بیشتر نیستیم!!!!همین سه شنبه ساعتای ۱۲ ظهر بود که یهو صدای جیغ و ویغ بلند شد.....خانوم یکی از همسایه ها با دختره اون یکی دعواش شده بود.....دختره همسن های ماست....دعوا هم اصلا مدل دعوای خانوم ها نبود ......بزن بزن جانانه.....همه اهالی هم ریخته بودن پایین بلکه کسی زورش برسه جداشون کنه!!!همسایه جدیدامون که کف کرده بودن.....ولی خوب جای نگرانی نبود تا وقتی داداشه دختره اومد......یهو مامان و بابا و اون ۲ تا داداش دیگش هم اومدن(جمعیت بیکار خونه رو که ساعت ۱۲ ظهر دارین)این پسره هم سن ماست ولی خیلی وحشیه......من دیگه میترسم از صد متریش رد شم....یک وحشییه که نگو....فحشایی نبود که به این خانومه بییچاره نداد!!!!!!!تا حالا نشنیده بودم .......البته بگذریم که همین خانوم بیچاره همه دوست پسرای خواهرشو با شماره تلفناشون لو داد....این پسره هم هل داد صد متر افتاد اونورتر...ولی خوب حسابی هم کتک خورد....بعدم به خاطر حرفای رکیکی که شنیده بود گفت زنگ میزنم شوهرم بیاد پسره هم هی گیر داد مرد نیست اگه نیاد و از این حرفا.....خلاصه یه نیم ساعتی یه کم اروم شد تا شوهر خانومه اومد ...خیلی شیک و ریلکس رفت در خونه اونا رو زد گفت :خیلی نامردی دست رو زنه مردم بلند میکنی...اونا هم نامردی نکردن پدر و سه تا پسر ریختن سر یارو ....بازا هالی ریختن پایین که یه کاری بکنن من و خواهرم موندیم بالا......۴ تایی افتاده بودن رو یارو چه بزن بزنی ......افتادن رو گلدونا .....فقط نزدیک ۱۰ تا گلدون خورد شده زیرشون بود.....ما هم داشتیم نگاه میکردیم که یهو داد زدن چاقووو.........نزدیک ۱۰ تا زن جیغ جیغ میکردن چاقو ......همون موقع هم خواهر ما از این بالا(سه طبقه بالاتر)دید همین پسر وحشیه با یه چیزی سه تا ضربه زد به یارو........در نهایت غربتی بازی شروع کرد دادو هوارو گریه که جنازه.....ادم کشی........مردددددددددددد...........بعد با همکاری هم زنگ زدیم پلیس ۱۱۰!!!!!!!!فکر کرده بود با چاقو زدن یارو رو........حال ما هم که بماند !!!بعدا بقیه برام وصف کردن ...که با فاصله ۳ طبقه رنگم از اونایی که ۳ تا پله فاصله داشتن بیشتر پریده بود......خلاصه بالا خره یکی از این اقایون همسایه که همه رو میذاره تو جیبش اومد بیروون و جداشون کرد گفت وایسین منتظر پلیس!!!!!اینا هم هی راه میرفتن فحش میدادن به جد و اباد کسی که پلیس رو خبر کرده....یعنی فهمیدن شاهکار خانواده شجاع ما بوده........بالاخره بعد کلی بی ابروویی که با ماشین پلیس رفتن کلانتری!!!!!!ساعتای ۶ برگشتن و اون خانوم و اقا هم رضایت داده بودن.....اون وحشیه هم با سر چاقو نزده بود !!!با ته چاقو زده بود فقط سر یارو رو شکونده بود!!!!!!!!خلاصه که تو این عمر پر برکت نه پسر به این وحشیی دیده بودم! نه زن به این نیرومندی!!نه دعوای اینریختی !!! نه تا حالا این فحشا رو شنیده بودم......... خوبه همین الان بود گفتم کلی کار دارم و یه کم وقت!!!!!!! ما بریم سر ادامه زندگیمون.......خوش باشین , شاد زندگی کنید!
پرستو
پنجشنبه 15 خردادماه سال 1382 ساعت 02:39 ب.ظ
رنگهای شاد و قشنگی تو وبلاگت استفاده کردی.خدا رو از یاد نبر و همیشه شاد بمان. شراب تلخ اگر خواهی بیا با ما به میخانه... که از پای خمت یکسر به حوض کوثر اندازم...
والا ما فکر کردیم اینم مثل پرشین بلاگه اومدیم بنویسیم اول بعد دوباره نظر بدیم هر کاری کردم باز نشد که نشد ....می گم به همسایه هاتون برسون بعد نگفتی این وسط سما طرفدار کدوم وری بودی؟؟ ها :D:D:D:D:D:D:D:D:D این خودش یه موضوع قابل بحث ..در ضمن به زندگی بخند تا دنیا به تو بخنده
سلام! احوال غراضه ها؟ خوبی؟ هوی!!!! بابا من ساعت ۴ خوابیدم هی از ۹ صبح زنگ نزن دفعهء آخر پاشدم گوشی رو بردارم و فحشت بدم که قطع کردی ووو خلاصه اگر نبینمت! بابا این همسایتون خیلی خره که رضایت داد من اصلا از این پسر همسایه پایینی تون خوشم نمیاد باید میرفت زندان آدم میشد!!!!D: پرستو ....چه عجب امیدوار شدی به زندگی...خداروشکر...امین راست میگه ...بخند بابا! در ضمن ستون بهت سلام میرسونه! منم حالم خوبه!D:D:D:
این تقسیم بندی بر حسب سابقه بازدید کننده ها است ....والا اگه پیشنهادی بهتری داری برای این که جایگزینش کنم ممنون می شم فقط هر سه تاشون به هم ربط داشته باشند ....بابا پایییزی:D:D:D:D:D:D
سلام خانم پرستو حال شما؟؟؟ هفتم شدم...راستی لینک گروه بلاگ اسکای در یاهو رو توی وبلاگت بذار...یه سری هم به قرار وبلاگ نویسهای محترم که لینکش توی وبلاگ من هست بزن.....
پرشتوک
سهشنبه 20 خردادماه سال 1382 ساعت 09:54 ق.ظ
مرسی از نظرت ... راست می گی شاید ارزششو نداشته باشه که ماها یه عمره با اینا زندگی کردیم و خون دل خوردیم و آخرشم...!! بگذریم!!! ولی چرا هیچی نمی نویسی؟ امتحانا و درسا نمی ذاره نه؟؟ آخ نگو که من هم یه دنیا درس دارم و این وبلاگ خونی و وبلاگ نویسی شده بلای جونم!! خوش باشی. http://parushyata.blogsky.com http://prushato.persianblog.com
درس رو که خیلی وقته ما ول کردیم... اول که وبلاگ دار شدم کلی با هر نوشتن کیف میکردم....ولی بعد از یه مدتی فکر کردم ننوشتن کیف بیشتری داره!!میفهمی که؟؟؟ خلاصه که حسش رو از ما گرفتن!!!!
سلامی دوباره به پرستوی امیدوار.... مثه وبلاگای شما کسی ما رو تحویل نمی گیره... زمونه عوض شده ... مهر و محبت رو کمتر می شه تو این کوچه پس کوچه ها گیر آورد .. ولی باز هم به شما.. یه مهربونی هست و داستان ریحانه رو دنبال می کنه .. ممنون و چشم ... امشب ادامه رنجنامشو می نویسم... ارادتمند
هیچ میدونی تو استعداد خوبی در فیلمنامه نویسی داری؟! ...جوری تعریف کردی که من همه صحنه هارو جلوی چشمم دیدم!!! یادم باشه به استیو ( اسپیلبرگ!!!) معرفیت کنم!...عزت زیاد!
اول اینکه اول شدم
رنگهای شاد و قشنگی تو وبلاگت استفاده کردی.خدا رو از یاد نبر و همیشه شاد بمان.
شراب تلخ اگر خواهی بیا با ما به میخانه...
که از پای خمت یکسر به حوض کوثر اندازم...
والا ما فکر کردیم اینم مثل پرشین بلاگه اومدیم بنویسیم اول بعد دوباره نظر بدیم هر کاری کردم باز نشد که نشد ....می گم به همسایه هاتون برسون بعد نگفتی این وسط سما طرفدار کدوم وری بودی؟؟ ها :D:D:D:D:D:D:D:D:D این خودش یه موضوع قابل بحث ..در ضمن به زندگی بخند تا دنیا به تو بخنده
سلام! احوال غراضه ها؟ خوبی؟ هوی!!!! بابا من ساعت ۴ خوابیدم هی از ۹ صبح زنگ نزن دفعهء آخر پاشدم گوشی رو بردارم و فحشت بدم که قطع کردی ووو خلاصه اگر نبینمت!
بابا این همسایتون خیلی خره که رضایت داد من اصلا از این پسر همسایه پایینی تون خوشم نمیاد باید میرفت زندان آدم میشد!!!!D:
پرستو ....چه عجب امیدوار شدی به زندگی...خداروشکر...امین راست میگه ...بخند بابا!
در ضمن ستون بهت سلام میرسونه!
منم حالم خوبه!D:D:D:
salam
mamnon ke be weblog ma sar zade...khile webog ghashange dare hatman be neweshtanet edameh bedeh
این تقسیم بندی بر حسب سابقه بازدید کننده ها است ....والا اگه پیشنهادی بهتری داری برای این که جایگزینش کنم ممنون می شم فقط هر سه تاشون به هم ربط داشته باشند ....بابا پایییزی:D:D:D:D:D:D
سلام خانم پرستو حال شما؟؟؟
هفتم شدم...راستی لینک گروه بلاگ اسکای در یاهو رو توی وبلاگت بذار...یه سری هم به قرار وبلاگ نویسهای محترم که لینکش توی وبلاگ من هست بزن.....
گفتگوی تمدنها راه به جایی نبرد و جنگ تن به تن شد قصه ی اول و آخر ما آدما.......نه؟؟؟ آخ این بشر کی آدم میشه؟!؟
این حرفا یعنی چی؟ دیگه ننویسی؟
سلام پرستوی امیدوار...... متن اولی تون زیبا بود ..... و دومی جای تاسف .. البته برای جامعه ..... موفق باشی.. ارادتمند
منم نگرفته بودم چون فکر کردم تاریخ تولد رو می گی که دو روز کمتره!!!:D:D:D:D:D
دالیD:D:D:D:!!!
سلام: از کامنتهایی که گذاشتی ممنونم.ببخشید دیر سر زدم.موفق باشی.
راستی آبیته؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ببخشید من الان لینک عماد رو دیدم. جوابمو گرفتم.
بابا بنویس دیگه!!!! راستی این گندم زار چی میگه ؟؟؟راسته؟؟؟:D:D:D:D:D ...من ۵۰۱ نفری بودم که اومدم وبلاگتا
راست!!!!!!!!
گندمزار تا حالا توو عمرش یه دروغم نگفته!!!!!!
باریکلا نفر ۵۰۱
مگه من دروغ هم میگم؟D:D:D:D:
مرسی از نظرت ... راست می گی شاید ارزششو نداشته باشه که ماها یه عمره با اینا زندگی کردیم و خون دل خوردیم و آخرشم...!! بگذریم!!! ولی چرا هیچی نمی نویسی؟ امتحانا و درسا نمی ذاره نه؟؟
آخ نگو که من هم یه دنیا درس دارم و این وبلاگ خونی و وبلاگ نویسی شده بلای جونم!!
خوش باشی.
http://parushyata.blogsky.com
http://prushato.persianblog.com
درس رو که خیلی وقته ما ول کردیم...
اول که وبلاگ دار شدم کلی با هر نوشتن کیف میکردم....ولی بعد از یه مدتی فکر کردم ننوشتن کیف بیشتری داره!!میفهمی که؟؟؟
خلاصه که حسش رو از ما گرفتن!!!!
مامان بزرگ مرسی بابت لینک:D:D:D
سلام این وبلاگ خیلی قشنگه من می خاوم بهتون لینک بدم اگه می دوست دارید خبر بدین
بنویس
بنویس...
نوشتن
توان نوشتن را سپاس
سلام اولین بار که امدم اینجا امیدوارم کارهاتو تند تند بدون خستگی انجام بدی .میخواهی بیایم کمکت ؟؟ به ما سر بزن خوشحال میشیم
سلامی دوباره به پرستوی امیدوار....
مثه وبلاگای شما کسی ما رو تحویل نمی گیره... زمونه عوض شده ... مهر و محبت رو کمتر می شه تو این کوچه پس کوچه ها گیر آورد .. ولی باز هم به شما.. یه مهربونی هست و داستان ریحانه رو دنبال می کنه .. ممنون و چشم ... امشب ادامه رنجنامشو می نویسم... ارادتمند
هووووووووووووووو بابا بنویس دیگه ...کلاس میذاره برا ما اینم...
بیا بنویس خوشحال میشیم،و ممنون از اینکه سر میزنی.
وسلامی دیگر ازاین حقیر و ریحانه کوچولو به پرستوی مهربان...
ارادتمند
هیچ میدونی تو استعداد خوبی در فیلمنامه نویسی داری؟! ...جوری تعریف کردی که من همه صحنه هارو جلوی چشمم دیدم!!! یادم باشه به استیو ( اسپیلبرگ!!!) معرفیت کنم!...عزت زیاد!
سلام به پرستوی عزیز ...
موفق باشی ..
سلام...نظرتون در مورد امام محترمه....منم اون نظر رو داشتم...در ضمن رد حکومت فعلی دلیلی بر رد حکومت قبلی نیست...حسابشون جداست.........بیا اونورا....