می خوام تا صبح حرف بزنم

اول اینکه این لوگوی قرمزته رو گذاشتیم اینجا چون سایته خوبیه و ما بیشتر از اینا به اقای دشتی مدیون هستیم ولی بگم که استقلالیم !!ولی خوب اگه پرسپولیسی هستین برین ببینین!!!
۱ـ
صبح ساعت ۵ به زور بیدارت میکنن.....
۲ـ طی ماجرایی نا خواسته با یه نفر تا ۳ ظهر دعوا میکنی(البته انتراکم داشت)
۳ـ خوب که اعصابت خورد شد یادت میفته ساعت ۳:۳۰ با بچه ها قرار داشتی....
۴ـ بد جوری داری دنباله یه نفر میگردی که دق و دلیتو سرش خالی کنی و یه نفرم جای ۳:۳۰ ساعت ۴ میاد و .....
 ۵ ـ ۵ دقیقست ادم شدی و داری راه میری که پات میره تو یه چاله و دیگه به نوعی نمیتونی راه بری..
۶ ـ ساعت ۵ میری ناهار بخوری که میبینی یادشون رفته همبرگر تو بپزن!!
۷ ـ سواره تاکسی میشی و راهی خونه میشی و خوشحال از اینکه با این پا حداقل شانس اوردی منتظر تاکسی نموندی که همون موقع بنزین تموم میکنه و با ۴ تا ادمه دیگه کمک میکنی ماشین رو هل میدین از وسط اتوبان میبرینش کنار...
۸ ـ پول تاکسی رو حساب میکنی میای پیاده شی که مانتوی نوت گیر میکنه به ماشین و پاره میشه.
۹ـ سواره یه تاکسیه دیگه میشی که ۱۰ دقیقه مونده برسه به مقصد تصادف میکنه و بقیه راه هم پیاده میری...
چه حیف  شدا !!!اتفاقای دیروز تموم شد....الکی بگم یه روز پر حادثه بود یا راستشو که خیلی وقتا من رو با لوک خوش شانس اشتباه میگیرن!!!!



کم حرفترین ادمه فامیل بوده و هست.....فقط جواب سلامت رو میده و باهات خداحافظی میکنه!!همین!!یه ادمه ۷۰ ساله که چهرَش خیلی جوونتر از این حرفاست.....نشسته بودیم که یهو پا شد یه عکسی رو از بالای تلویزیون برداشت و بوسیدش و شروع کرد به گریه.....شروع کرد به حرف زدن!!!عکس زنش بود که ۲ ساله مرده....از عکس گفت از اون مسافرتشون .....از اون مسافرتی که شد اخرین سفر.....از اینکه جدا کسی نفهمیده که این دو ساله چطوری زندگی کرده!! فقط نفس کشیده!! تنها ارزوش مرگه!!اینکه اصلا کسی نفهمید که عاشق بوده که اوج عشقش همون سکوتش بوده .....که اولش معمولی ازدواج کرده ولی بعدش.....که خیلی دلش میخواد بمیره ولی نمیدونه به مجازات کدوم گناهش باید زنده بمونه!! که درسته که مثه خیلی ها اولش بِهَم قول ندادن همیشه با هم باشن و بی هم جایی نرن ولی خودش که میدونست نباید تنها جایی بره....میدونست که....شایدم نمیدونست....من که هیچ وقت بِهِش نگفتم!!!!
و شایدم نوعی پشیمانی از حرفایی که بهش نگفته والان هم گفتنش فایده نداره.....گرچه که میگه و معتقده که اونم میشنوه ولی دلش راضی نمیشه!!و دوباره گریه....باز هم گریه و سکوت و باز همون سکوتی که من از وقتی دیدمش ازش به یاد دارم......
چندین سال سکوت عشق و حالا هم سکوتی در نوع خودش مرگبار......



امروز وقتی یه نفر داشت دوستانه نصیحتم میکرد عذاب وجدان گرفتم .....زود رفع شد البته برای اینکه دلیلی نداشت.....ولی یه نوع ترس همراهِش داشت و داره.......اون نمیتونست بفهمه که وقتی پشت کسی رو خالی کنن و ازش حمایت نکنن یعنی چی و هی رو حرفاش تاکید میکرد...منم نمیتونستم متوجهِش کنم!!!!گرچه ظاهرا جلو ی اون دفاع کردم و اونم قبول نکرد!!! ولی همون موقع داشتم به حرفاش فکر میکردم و.....من امروز ترسیدم!!! شایدم یه علامته خوبه!!و کاش که باشه!!!و کاش همه فکرایی که یه لحظه از سرم گذشت چرت باشه!!
که هست!!

اعصابم خورده....اونم خیلی.....البته خوردش کردن بعم پا گذاشتن رو خورده هاش تبدیلش کردن به گرد....بماند!!
کاش الان به همه خوش بگذره!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد