دلم فریاد میخواهد
ولی در گوشه ای تنها؛ چه بی ازار با دیوار نجوا میکنم هر شب
یه بار نوشتم بعد که اومدم بفرستمش نمیدونم چی شد پاکش کردم....گفتم اگه بخونینش احتمالا قاط میزنین...ولی الان پشیمون شدم...
بگو کی واژه عشق رو ازدلِ حافظه برده
زنده شو ,ای منِ خسته
بگو کی راهِتو بسته
قلبِ این اینه دار رو بگو سنگه کی شکسته ...
دلم میخواد حرف بزنم...کسی رو هم دارم که براش حرف بزنم و گوش کنه بی اینکه یک کلمه حرف بزنه ......ولی نمیدونم چرا هر کاری میکنم نمیتونم...نمیشه حرف زد...یه جورایی ساکت شدم....حرف میزنما ولی نه اونی رو میگم که همه دلم رو اشغال کرده ...نه اونی که تو ذهنمه... نه اونی که تحمله جرمش برای قلبم زیاده....نه اونی که اشکم میگه...نه حتی اونی رو میگم که خنده های واقعیم میگه...هیچ !!!! پس یعنی دارم حرف بیخود میزنم!!!!
بهترین جایِ ترانه, تن به بی حرفی سپردن!!
راستی کسی میدونه صبر کن یعنی چی؟؟تحمل کن یعنی چی؟؟یا انقدر همه تحمل کردین و دائم الصبر هستین این جمله ها هم پیوسته به روزمرگیها و تکراریها و هیچ کس نمیتونه توضیح بده!!من الان نمیدونم دارم صبر میکنم یا نه!!
ولی هنوز یه کم دیگه میشه صبر کرد...البته اینطور حدس میزنم!!
قهقه هات سر به فلک گذاشته...یه ساعته داری اینطوری میخندی ...ولی حالا هر چی فکر میکنی یادت نمیاد که چرا!!!!!مگه چی شده که داری میخندی!!اونم اینطوری؟؟ اره هیچی نشده فقط تنهایی و دلت خنده میخواد ...موضوع خنده دار....حالا که نیست الکی میخندی...یه ساعت الکی میخندی بعدش اشکا خود به خود میان....حالا دیگه میدونی چرا داری گریه میکنی...دیگه اگه یکی بگه چرا گریه میکنی میتونی بعد از اینکه مثه همیشه گفتی دلم گرفته دلیلش رو هم بهِش بگی...حالا خودتم راحت تر گریه میکنی...دیگه خودتم نمیری اشکاتو تو بالشِت قایم کنی...دیگه برای اینکه اشکت در اومده به خودت بدو بیراه نمیگی ...اول اروم اروم میان بعد سیلاب راه میندازن ..انقدر گریه میکنی تا دیگه نتونی از جات پاشی... شایدم وقتی خندیدی ارزش گریه معلوم شد!!حالا چی شد رو من نمیدونم...گریه بعد از اونهمه خندهِ مستی و الکی بیشتر چسبید
راستی یادم رفت سلام کنم .....سلام!!
خدایا
نیازمندِ ذهنییم که فراموش کند هر انچه را می باید و حفظ کند هر انچه را که شایسته است...
من فعلا هم با مغز و ذهنم و هم با قلبم در گیرم...
فعلا خداحافظ
باید بگم مهشره.