پرستو کاش میشد ادما رو دوست داشته باشی بدون اینکه ازت چیزی بخوان!!
ـ این که میگی یعنی چی؟!
یعنی این که همه محبتت رو نثار ادمایی کنی که دوسشون داری ولی اونا اخرش ازت هیچ توقعی نداشته باشن!!
بازم نمیفهمی؟؟!!
ـ نه !مگه چه توقعی میتونن ازت داشته باشن؟
همه نمیتونن معمولی دوست داشته باشن و محبت کنن!!و این کار ادم رو مجبور میکنه که نه اونی رو که دلت میخواد بگی نه اونی رو که میخوای انجام بدی...نه دیگه میتونی احیانا کمکی به کسی بکنی!!همش یه حالته عذاب وجدان بهت دست میده!!
میفهمی؟؟! اینی که میگم به نظرم جز فاجعه هاست!!
ـ نمیدونم ..شاید دارم میفهمم!!!
هفته پیش که اینو به من گفت نفهمیدم !!!گرچه که اصلا دلم نمیخواد حرفش رو قبول کنم و نمیکنم ...ولی اون حرفایی رو که میزد لمس کرده بود!!یه ذره که فکر کردم دیدم منم لمس کرده بودم ولی نه با اون شکلی که اون میگفت ولی تقریبا به همون معنا!!
تا حالا شده یک دوست رو دوست داشته باشی بعد اون کم کم از زندگیت بره بیرون بعد تو باز دلت براش تنگ بشه؟!! تو این عصرای پاییز هی یادش بیفتی و دلتم بگیره ؛دلت بخواد برگردی عقب شاید بتونی یه کاری کنی که کار به اینجایی که الان رسیده نرسه!!گرچه همون موقع هم همه تلاشت رو کردی و نشد!!شاید اون الان دیگه یادش نباشه تو کی هستی شایدم روزایی مثه دیروز که همش خاطره بوده تو رو یادش میاد!!
کاش من بر میگشتم عقب!!اونوقت شاید بدون هیچ غروری و انتظاری از اون همه چیز رو خودم روبه راه میکردم!!یا کاش ادمایی که الان دوستن و ... اینی که دیر به ذهنه من رسید به موقع به ذهنشون برسه!!
هزار بار تا حالا بیشتر این حرفارو به خودم زدم همش هم تقصیره پاییزه که پر مخاطرست ولی اخرش مثله همین الان به خودم میگم اخه تقصیره تو که نبود!!تو که هیچ کاری نکردی!!اگه هم کردی که همون موقع تو جیحش کردی!!پس اصلا عذاب وجدان نداشته باش..ناراحتم نباش...وقتی تو که هیچی خاطره هاشم براش مهم نباشه پس خودشم ارزش دوستی رو نداشته هیچم ناراحتی نداره!!افتادم تو یه گردشه بی سر وته!! بعد باز از اول!!
بد ترین مسیری که ممکنه یه ادم توش قرار بگیره مسیره دایره ایی!!میری؛میری؛انقدر که فکر میکنی داری میرسی به اخرش درست همون جایی که فکر میکنی اخرشه میبینی اشتباه کردی باز برگشتی سر جای اولت!!
یکی بگه من از دسته خودم چیکار کنم با این مدلای فکر کردنم!! الان که اینارو نوشتم اصلا حالم بد نیستا..ایناییی هم که نوشتم مهمترین دغدغه ذهنم نیست ولی یهو اومد منم نوشتمشون!!
میخوام ه کم زود به زود تر بیام بنویسم!!تا حسه نوشتنم هی نپره!!
پاییز خوبی باشه و خوش بگذره به همگیتون!!
فعلا..
سلام پرستو جان!!!
اول مرسی از مطلب زیبات کلی به وبلاگم صفا دادی.امیوارم روزی بتونم از خجالت شما دربیام و جبران کنم.
دوم من نفهمیدم چی شد بعدن یه کم توضیح بده
دوستار تو سامان
من یکی نیستم.......
واقعا قشنگ بود و همش حقیقت...
دوست داشتن را برای هرکسی نیست که هر کسی را توان داشتنش نیست . کسی که دوست داشتن را با انتظار از طرف مقابل انجام دهد دوست ندارد که متنفر است. کاش انسانها به این که شما میگویید برسند. خوش باشی.
آدم نمیشی!D: کلی میگم ها ...
وقتهای دلتنگی دیگه هیچ خدایی رو بنده نیستیم !
صادقانه:مطلبتو هنوز نخوندم که درباره ش نظر بدم.فقط خواستم بگم با اینکه تهرانم قرار نمی آم.نمی دونم چرا.عجیبه که هیچ میلی برای شرکت در قرار ندارم.تو نایب الزیاره باش.همه رو از طرف من ببین.به همه سلام برسون.
پرستوی مهربون سلام !
اندیشه هات قشنگ هستند ....با دوستای فعلی مهربانتر و برای قدیمی ها هم پیک مهربانی بفرست که همیشه مهربونیه که به نیکی به یادگار می مونه ....مثل تو مهربون که با پروازهای زیبات ترانه های مهر رو برای ایام ما هدیه میاری...
ارادتمند
ghashange
دایره واقعا بده ...
بهتره به جای چرخیدن راه فرار رو پیدا کنیم
منم درگیرم !! یعنی درگیرشم !!
من فقط اولاش رو خوندم و قشنگ بود و باید بگم اینکه برای کسی کاری انجام بدیم و ازش انتظاری نداشته باشیم کار هر کسی نیست . هر کسی حتی از عزیزتریناش هم توقع داره.ببخشید هنوز همش رو نخوندم
پرستوی عریزم سلام
راستی این حس به همه دست میده فقط تو نیستی
دلیلش هم اینه که ما خیلی از کارایی که باید انجام بدیم به موقش انجام نمی دیم
همیشه یا زود تر یا دیر تر
اما واقعا دقدقه های ذهن ما بیشتر از ایناست
دلتنگ نباش
بیرون از دایرهی مرگ هیچ نشانی نخواهی یافت.همچون عقابان تیز پرواز اما بر سر لاشهی خیال!افسوس که دیری است پایان راه نمایان شده است...بر سر در خانهی ما لکه خونی است که هر لحظه زیادتر میشود،دایرههاییست داخل هم که تا قیامت ادامه خواهند یافت.هرچه یافتی بیرون از دایره است...
سلام آبجی پرستو دیگه نیومدی با هم گریه کنیما ! منم یه زمانی فکر میکردم باید همه رو دوست داشته باشم واسه همینم الان سرم به سنگ خورده!
آمدیم تشریف نداشتید
دوست داشتن دوستی که نداند دوستش داری زیباست!؟!؟..
چی شد؟؟؟؟
سلام
من اولین باره که اومدم وب لاگت
۱- اولا صلاح مملکت خویش خسروان دانند
۲-دوما هیچ وقت به طیب لاغر وسلمونی کچل اعتماد نکن
۳-سوما اینقدر با بعضی چیزا (بعضی حسها) مخالفت نکن
تقصیر ما چیه که شما از شیر دهنت سوخته به دوغ فوت میکنی
۴-لطفا انتظار بیجا از کسی نداشته باش
(از پشه گوشت کبابی نخواه)
ودر آخر بگم که
در محفل خود راه نده همچو منی را
افسرده دل افسرده کند انجمنی را
و سلامی دیگر به پرستوی مهربون!
ممنونم..
ریحانه هم برات سلام می رسونه.
ارادتمند
سلام!
پس اسیر این تگنایی!...
...................
راستی!
پاییز که میشه
همه مون بدجوری....
نه؟
سلام بر شما
یه ترانه ایست که صدر روی وبلاگش گذاشته.شاید هم شنیده باشی ! یکبار دیگه اونو گوش کن.
کز دوست به یادگار دردی دارم..
کان درد به صد هزار درمان ندهم...
راست میگی اگه توی یک دایره راه بری خیلی بدها، الان که فکرش و می کنم از بردم برتره ! – شما هم زیاد ناراحت نباش، حتما اون شخصی که شما گفتی لیاقت دوستی شما و نداشته
تو دایره چرخیدن بد هست ولی بعضی وقتا شاید بشه به مرور زمان کم کم شعاع دایره رو تغییر داد .... و وسیع ترِش کرد.
فقط وای به حال آدم اگر شعاع دایره کوچیک تر بشه ... بعد یه مدت میرسی به یه نقطه .. که قبلا مرکز دایره ات بوده ولی حالا دیگه هیچ معنایی نداره!
چی برای همیشه میمونه جز خاطره ها ؟! اونی که رفت رفت ... اما کاش خاطره هاش رو هم میبرد