ــ یه چَشم به همه اونایی که صبح تا شب سرم غر میزنن.چَشم میرم کتابخونه و جدی
درس میخونم.
ــ کسلی شروع بزرگی است .کسل شدن یعنی اینکه راه و روش زندگیت غلط است . کسل شدن
اتفاق در خور توجهی است.یعنی فهمیدن اینکه باید کاری بکنم ؛یک دگرگونی لازم است*
من این شروع بزرگ را نمیخوام با وجود اینکه این جمله هارو همیشه قبول داشتم...نمیخوام
اشکام بی دلیل جاری شه نمیخوام کسالت همه وجودم رو بگیره نمیخوام...
ــ زندگی روستایی تقریبا زیبا و ساده ... دغدغه های صورتی و خنده دار..دستهای کثیف و
سیاهی که در پی شکاندن گردوهایی بود که من نمیتوانستم بشکنم.
ــ گاهی اوقات آدم دلش میخواد از قالبی که رفته توش بیاد بیرون..حوصلش سر میره از خوب بودن
از معلم بازی از برنامه ریزی برای زندگی آدما از دلداری دادن آدمهایی که هیچوقت سعی نمیکنن
آرومت بکنن از کمک کردن بهشون از عاقل بودن از اینکه همه فکر میکنن منطقی و عاقلی ونباید
کارای احساسی بکنی..از دروغ هایی که میشنوی ..
و گاهی خسته و بی حوصله از شنیدن نصیحت آدم هایی که دلت میخواست باهات هم دردی
میکردند ولی...
وبعد کم کم حوصله خودت رو هم نداری..
با آبگیری سد سیوند مقبره ی کوروش کبیر و قسمت زیادی از مجموعه ی پاسارگاد به زیر آب رفت ...
واقعا برای رهبران احمق و بیشعور جمهوری اسلامی متاسفم ....
...و آرام آرام من مردم.
سلام پرستوی عزیز...
من از بچگی عاشق زندگی روستایی و حتی گاهی عشایری بودم!هنوز هم هر وقت خسته و دلتنگ می شم مامانم می گن هنوز هم هوس زندگی روستایی و داشتن پدر مادر عشایری یا کشاورز رو تو سرت داری و عجیبه که هنوز هم با همون حس می گم آره!
من تازگیها کسالت رو با تحمل طعم تلخ چای از تنم بیرون می کنم!باورت می شه؟!!
چه خوب که هنوز مینویسی ...