ــ چرا کسی دل را نمی بیند ؟!
ــ از صبح شروع میشود.. از دانشگاه ؛ از کلاس ها و بچه ها بعد سینماها و کتابفروشی های
انقلاب گرفته تا لباس فروشی های عجیب میدان امام حسین ؛ دانشکده روانشناسی و
آموزشگاه رانندگی مهتاب و لبو فروش سر کوچه مان ... همه یک جور عجیبی بودند .. طوری
مبهوت میشدم که انگار برای اولین بار بود میدیدمشان ..نمیدانم شاید هم برای آخرین بار..
ــ تقاطع را دیدم.. تنها.. دوستش داشتم.. دو صحنه؛ خوب مقایسه میشوند و دلم برای نسلمان
میسوزد ..سوختن که نه ... دلم برای خودم میگیرد !!
و بالاخره حسابمان صاف میشود ..
ــ احساس تنهایی غریبی میکنم .. آرامم بی انکه پای آرامش در میان باشد و عجیب آنکه چند
وقتی است که حوصله دلقک بازی نیست گرچه ناخواسته دیوانه بازی در میآورم و میخندیم ..
دلم یک عالمه سکوت میخواهد ..
تبلیغ آگهی رایگان در قالب تصویر
www.chaparist.com
مطالب مثل همیشه جالب بود خوشحال میشم یه سر به ما بزنی
میبینمت
دل٬ میگیرد...ما به «سی» نرسیده ٬آنچنان می باریم که... بخندید! اما من و بهار ـ و تو و بهار ـ را هنوز امید دیداری هست
سکوت را که مدت هاست اختیار کرده ایم ...
تو و تنهایی؟ دور برت را نگاه کن
یک مشت آدم ... همه تنها ! همهبا احساس هایی غریب ... بی حوصله !
اسمش را هم نشنیده بودم ... میبینی چه دور افتاده ام ؟!
فردا !!!
دیدار دوباره ی یاران قدیمی (:
منتظر حضورتون در جمع صمیمی بچه های بلاگ اسکای هستیم ...
ساعت ۴:۳۰ پارک ملت ؛ کافی شاپ کنار دریاچه
سلام من خیلی وقته غیبت دارم امیدوارم غیبتهام قابل بخشش باشه همه تقریبآ همه مطالبتو خوندم ولی اون مطلب ۲۸ شهریورت اشکمو دراورد
موفق و موید باشی
می گویند:خواننده با هر بار خواندن متنی را می نویسد!
این نوشته ات را هزار بار نوشتم..مخصوصا قسمت سومش را پرستو...
سلام
حال همه ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور
که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنار زندگی میگذرم
که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد
و نه این دل ناماندگار بی درمان
اینارو گفتم برا اینکه با هم آشنا بشیم
حالا یک سوال ؟
تو کیستی؟
حتما بهش فکر کن و اگه دوست داشتی جوابمو بده
(تو کیستی؟)
چرا پس دیگه نمی نویسی؟
ادم با هزارتا امید و ارزو میاد اینجا تا مطالب جدید ببینه ولی وقتی میبینه همشو حداقل یه خونده حالش گرفته میشه