امروز از صبح دلم میخواست برم بیرون ولی جایی رو نداشتم که برم.....کسی رو هم نداشتم که باهاش برم بیرون ......بد شانسی نه خیلی کار هم داشتم از ۶ صبح هم مثه خروس پا شدم .......از صبح نزدیک ۷ ساعت on بودم جالب اینه که هیچ کس هم نبود تا اخر سر یه دو نفر on شدن ولی خیلی هم طول نکشید....هی دور سره خودم گشتم تا ساعت ۵ دیگه جدا نمیدونستم چه کار کنم....هر چی وبلاگم بود دیده بودم.... پا شدم رفتم بیرون.....
پیاده تا فلکه دوم رفتم بعد که رسیدم ؛دیدم اومدم به درد نخور ترین جایِ ممکنه...برگشتم.... یهو دیدم اِ اینجا که خونه خودمونه....حالا چیکار کنم؟!باز رفتم فلکه دوم نمیدونم چقدر طول کشید یا اصلا چیکار کردم ولی نزدیکِ ۲۰ دفعه رفتم و برگشتم.....از فلکه اول تا فلکه دوم ۸۳۴ قدم بود....اگه نفسم بند نمیومد و قلبم نمیزد بیرون بعدم جلوی هزار تا ادم پخش زمین نمیشدم نمیفهمیدم که ۱:۳۰ گذشته و بهتره برگردم......
تو راه من که کاملا تو حالِ خودم بودم بعد یه چند نفری که یه بند میخندیدن بهم گفتن :گوساله
من بی هیچ احساسی نگاهشون کردم بر خلاف همیشه هم جواب ندادم بعد یکیشون گفت:
گویا خودش میدونست گوسالست؛ جدید نبود براش......بعد هِر هِر خندیدن......از ته دل میخندیدن!!کم کم صداشون محو شد!!!ولی انقدر دلم برا مسخره بازی و الکی خندیدن تنگ شده بود که هیچی بهشون نگفتم فکر کردم حداقل اینا که میتونن؛ بخندن.......البته هیچ با مسخره کردن ادما وخندیدن بهشون موافق نیستما اگه هم یه روزِ دیگه بود بد بختشون میکردم..... ولی اون موقع اگه دوستام بودن یا میشناختمشون احتمالا خودم پا به پا شون میومدم...
کلی راه رفتم ؛کلی ادمه خوشحال تر از خودم دیدم کلی ادم ناراحت تر ازخودم....یه عالمه ادم که خیلی هاشون لبخند رو لباشون بود ولی هزار تا لبخند متفاوت!!!!!!!!هر لبخند یه معنی جدا داشت.....
دیشب وقتی داشتم از تنهایی دق میکردم بعد کلی وقت یکی از بچه هایی که از راهنمایی دوست بودیم الانم ایرانم نیست on شد.....هیچ وقت از بودنش انقدر خوشحال نشده بودم اصلا درک نمیکرد که من تمام روز رو با بچه ها بیرون بودم بعد دلم هم گرفته....چون اون الان ارزو داره که یه روز همه با هم میرفتیم سینما بعدم الافی....ولی خوب هر چیزی ؛برای هرکس؛ توی هر جا بسته به شرایط یه معنی مخصوصی داره....اونم از این که ایران نیست دلش میگیره...اخرش انقدر خندیدیم که دو تامون مردیم ولی بعد که رفت باز .....
تا صبح داشتم فکر میکردم همونی که خودش یهو این همه درد داده خودش یه واسطه هم فرستاد که درستش کنه....که خدا میدونه اگه نبود من الان کجا بودم....اون که اینجا رو نمیخونه ولی من بهش میگم مرسی...
میگم یه موقع فکر نکنین من نا امیدم یا شکایتی دارم یا نا شکرم......هیچ کدوم ...که همینی هم که دارم هیچ حقی بهش ندارم و همش لطف خداست....روزی هزار بارم به خاطر هر کدوم میگم خدارو شکر .....یه عالمه دوست دارم که حالا خوب یا بد همشون رو دوست دارم ..خونواده ای که گرچه تا جایی که میتونن اذیتم میکنن ولی باز هم برام با ارزشن....و یه عالمه چیزه دیگه.....فقط احساسات بیخودی دارم.....که امیدوارم خیلی زود خودشون من رو ول کنن برن!!!خودم هم نمیدونم چی هستن! وگر نه میفرستادمشون دنباله نخود سیاه.....شایدم میدونم..
از الانم عزا گرفتم که از امشب تا صبح و بعد از فردا صبح تا شب هم اگه مثه این ۲۴ ساعتی که گذشته باشه .....نه!!!! هیچ دو روز هیچ ادمی یه جور نمیشه ولی سعی کنم دیگه بهتر نشد بدتر نشه!!!!
برم هم بد نیست فقط قبلش میگم کسی ادامه این شعر مولانا رو میدونه؟؟
مرغِ باغِ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو ؛سه روزی قفسی ساخته اند بهرِ تنم
تا دفعه بعد.....
سلام . با اجازه میخام از کلبه حقیرم به همه وبلاگهای باحال لینکبدم! حالا اگه طالب رفاقت بیشتر با مایی منتظرم!!
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام
من اولین باری هستش که میام اینجا.وبلاگ زیبایی دارید.
در ضمن امیدوارم دیگه کمتر دلتون بگیره.
موفق باشید.
نمیدونم .. هیچی ... خیلی نادون شدم چند وقته خوب
خوش بگذره ..همهء روز ها!
چقدر موافقتم گندمی ...
فقط می دونم حس تو نخود موخود سرش نمیشه
چقدر نمیفهمم چی میگین شما ها!!!!
...ما بی چرا زندگانیم!
باود نداری؟
منم برای اولین باره که میام اینجا نوشتهات جالبن ۰موفق باشی
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود ؟
به کجا باز روم آخر ننمایی وطنم !
حوادث ناب و زیبا به سروقت ما نمی آیند ، این ما هستیم که باید به جستجوی این حوادث برخیزیم .
سلام!!
از کجا فهمیدی من جالبم؟!!!D:D:
میلینکمت
چرا گندمزار نمینویسه راستی؟؟؟
سلام خانومی
چی بگم والله از همون حسهایی که بعضی وقتا من هم گرفتارش می شم هیچ کاریش هم نمیشه کرد
راستی فلکه اول و دوم کجا؟
آریاشهر؟
اگه آره که مام همون دور و وراییم.
بهر حال
خوش باش تا خوشی بهر تو آرد پیام
نزیبد به سیمای تو این همه غصه و افغان
شاد باشی خانومی
سلام پرستو جون...اره..ادم یه موقع دلش می گیره..و چقد بده اونموقع از ادم دلیل بخوان یا بگن نا شکر نباش زندگی خیلی قشنگه!!! ولی کم کم خودش می ره پی کارش غصه هه!...
راجع به لینک هم هر جور راحتی !اما اگه همون عنوانش رو بزنی بهتر بید! فعلا...
خیلی گرفته ای...
درد تنهایی چه فراگیر شده...
اولین باره که میام اینجا .... ببینم .. الان احساس پادرد نداری ؟؟
من میگم وقتی شبا دلت میگیره به ستاره های آسمون نگاه کن ... با اونی که دوست داری حرف بزن
به ما هم سر بزن
خوش باشی
سلام/ ممنون که اومدی .../ نوک نوک بینی بازی/ کردین تا حالا ؟؟؟
سلام من حالم خوبه خوب شد......
راستی ما هم محلی هستیم........
در ضمن اگه خیلی بیکاری من برات چند تا کار که حسابی لذت بخشه سراغ دارم
سلام دوست خوبم
ببین..آدمی که احساساتش بذارنش و برن دیگه ادم نیست به خدا... با همین احساساتت می تونی خیلی کارا بکنی که بدون اونا میشی یه روبات!!! یعنی یکی از میلیونها آدمی که الآن روی کره ی زمین دارن وول می خورن و گاهی هم خون من و تو رو می خورن!!!
شاد و سر افراز باشی.
سلام خانومی
وقتی صحبت از درد مشترک باشه همه درک می کنند
بچه های لوس و نونور که هر چی بهش بگی بر می گرده و جوابتو می ده تازه باهات لج بازیم بکنه و بدبختی بزرگتر اینکه نتونی بزنیش این همه مصیبت کافیه تا دیونه بشی
خدا نصیب هیچ گرگ بیابونی نکنه
مرسی که اومدی
راستی نه تو نه گندمزار و نه نغمه هیچکدوم آپدیت نکردین
چی شده؟
چند بار اومدم
فکر نکنی بی وفا بودم
شاد باشی خانومی
گاهی ادم دلش می خواد از زمان هم انتقام بگیره . به خودت فشار می اری کارهایی می کنی که هیچوقت نمی کردی اما عوضش یه کم دلت سبک میشه . سری به من بزن