ساعت ۲ بعد از ظهر..تنها...چشمانی پر از اشک..بغضی در گلو و شاید ..سیگاری بعد از سیگار دیر...ثانیه ها و ساعات در پی هم ..دلم میخواست دستش رو میگرفتم بلندش میکردم
ولی ...
بهش میگفتم تا اشک نریزی راحت نمیشی..که باید این بغض رو بشکنی..که فکر کنم دچار پوچی شدی و داری توش غرق میشی مثل بقیه...
ادم موجود عجیبیه!!تنهایی این رو کشف کردما!!
میگیره میشینه کلی نظر و تز و قانون برای خودش و زندگیش وضع میکنه..به همه حرفاش اعتقاد داه..کلی وقت از همه عقایدش جلوی بقیه دفاع میکنه تازه بقیه رو هم به این عقاید تشویق میکنه ؛بعد میبینی یه روزی شده که ( حالا دور یا نزدیکش فرق نمیکه!) داره همون کارایی رو میکنه که یه عمر برای انجام ندادنش دلیل داشته و هنوزم داره!!!!!
خودش هم همش از تعجب دهنش بازه !حتی موقعی که داره انجام میده اون کار رو!!
قبل از این که کسی بهش بگه تو همون ادمی؟؟ چی شده؟؟ به به شما و... هزار دفعه خودش اینارو به خودش میگه!!
حالا مسخرست اگه یه باره دیگه یه جای دیگه بازم این نظر و تزش رو بگه؟؟!!
نه به نظر من که مسخره نیست گرچه که بقیه ممکنه مسخره بکنن ولی باید اولش اینو بگی که گهگداری شرایط زندگی متفاوته!! بعضی موقع ها باید اون تصمیمی رو بگیری که هیچ وقته دیگه ممکنه تکرارش نکنی!!
باز دارم گیر میدم به خودم..مهم نیست ...
با وجود اینکه بعضی ها خیلی شاکی شدن از اینکه زیاد از مدرسه ام مینویسم ولی بگم که مدرسه فارغ التحصیل هارو دعوت کرده بود افطاری..انقدر بهم خوش گذشت که قبلش برام قابل تصور نبود !!خوب اصلا مثل افطاری های زمان مدرسه نبود ولی بازم عالی بود!!! دیدن دوباره بچه ها با قیافه های جدید و کلی تفاوت..همه در حال غش غشِ خنده بودن و...اگه خیلی از اینارو تو خیابون میدیدم نمیشناختم؛ شایدم دیدم و ..از خیلی از اینا بدم میومد ولی دیدن دوبارشون خیلی هم بد نبود..
فکر میکنین سال دیگه هم مارو یادشون میمونه؟!!
خلاصه که جای همه بچه های مهدوی حسابی خالی بود..
فعلا خداحافظ
ما ریشه لحظه های بی بنیادیم
ما خاک عبور نا کجا ابادیم
ما فلسفه گذشتن از خویشتنیم
بادیم و اسیر هر چه بادابادیم
من همیشه یه چیزی رو به عنوان اصل تو زندگیم داشتم ؛اونم این بود که زندگی یه چیزی شبیه اینه باید باشه!!هر جوری بهش نگاه کنی همون جوری بهت نگاه میکنه!! نه بهتر نه بدتر!!
هنوزم قبول دارما ولی بعضی وقتا یادم میره یا دیگه بهش فکر نمیکنم ...
امکان نداره وایسی جلوی اینه و بخندی بعد اینه بهت اخم کنه ؛حالا هر چند ساعت که باشه!!
خوب یا بد بودن حال ماها ۸۰٪ دسته خودمونه!! بقیش هم که دست ما نیست و اتفاق های وحشتناکه باز میتونیم درستش کنیم اگه بخواییم که بپذیریمشون و با هاشون کنار بیاییم البته گفتنش خیلی راحتتر و باحالتر از عمل کردن بِهشه ولی مهم اینه که میشه!!
مهم اینه که تغییر همیشه اتفاق میفته و بیشتر وقتا هم از نوع نا خوشایندشه !!
ولی اگه انتظار تغییر رو داشته باشیم میتونیم کنترلش کنیم و اگه نمیشه ازش لذت برد حداقل سعی کنیم باهاش کنار بیاییم !!
با کسی کار ندارما ..همه رو به خودم دارم میگم که هفته ای یه بار وقتی یاد غمام میفتم میام مینویسم و غر میزنم!!
با خودمم که کلی تز برای ادم بودن دارم ولی هی یادم میره و میگیرم میشینم از دست زمین و زمان گریه میکنم..
خلاصه که باز سعی میکنم ادم باشم !!
---------------------------------------------------------------------
من در این نقطه از مکانی که در انم و در این لحظه معین از زمان؛جای می گزینم و به هیچ روی نمیپذیرم که این موقعیت سر نوشت ساز نباشد. بازوان را فراخ میگشایم.
میگویم:این جنوب؛این شمال...معلولم؛ علت خواهم شد.علتی تعیین کننده!! فرصتی که دیگر هرگز دست نخواهد داد.
من هستم؛اما میخواهم علت وجودی خویش را بیابم.میخواهم بدانم برای چه زنده ام.
بارون بارونه زمینا تر میشه
گل نسا جونم کارا بهتر میشه
گل نسا جونم تو شال زاره
برنج میکاره میترسم بچاد
طاقت نداره طاقت نداره
دونای بارون ببارین آرومتر
بهارای نارنج داره میشه پرپر
گل نسای منو میدن به شوهر
خدای مهربون تو این زمسون
یا منو بکش یا اونو نسون
بارون بارونه زمینا تر میشه
بارون میباره زمینا تر میشه
گل نسا جونم کارا بهتر میشه
گل نسا جونم غصه نداره
زمستون میره پشتش بهاره
***********************************************************
آدم وقتی یه کاریو میکنه باید از انجام دادن اون کار هدفی داشته باشه،منم از نوشتن این شعر دوتا هدف داشتم:
۱ـ درگذشت جانسوز و ناراحت کنندهی سلطان جاز ایرن را به همهی مردم این کرهی خاکی و دیگر سیارات منظومهشمسی تسلیت میگویم.(این شعرو ویگن خونده البته فکر کنم برای بار اول)
۲ـ دیدم یه دو سه روزیه داره بارون میباره و بد نیست که در این مورد یه چیزی نوشته باشم.
((البته من پرستو نیستم میدونم و میدونین که اون خیلی بهتر از من مینویسه ولی چون یه چند روزی به هزار علت نمیتونه آپیدیت کنه،این مسولیت بسیار سنگینو به عهده جوونترها گذاشته تا اونا هم خودی نشون بدن.خب دیگه پر حرفی نمیکنم،تا همین جاشم زیادیه))