دوباره!!

حسی ..شایدم بی ربط ..بی دلیل ...برای نوشتن از اولش هم دلیل نبود ولی
حرف بود حس هم بود یا نبود نمیدونم ولی نوشته هایی که با حس بود بهتر بود.. الان هم
نه دلیلی نه حرفی نه حسی...شایدم حرف باشه ولی حسه نذاره!! بچه هایی میومدن و گاهی هم کامنت میذاشتن که با وبلاگاشون زندگی میکردم....هر روز می نوشتن و من حس میکردم
دارم میرم تو زندگیشون یا نه از همون بیرون نگاه میکنم ولی همراهشونم. نه که حالا
نیست ؛هست ولی حال و هواش فرق کرده!!
شاید چون حال و روز بچه ها هم فرق داره.. یا به قول بچه ها جوی بود که همه رو گرفته و حالا ول کرده!!
حالا هرچی..
شاید برای شروعی دوباره بد نباشه!!
 بی اینکه دچارش شده باشم ولی دوسش دارم..
 "مگر می شود ادم فقط یک بار عاشق بشود ؟ عشق ابدی فقط حرف است. پیش می اید که ادم خیلی خاطر کسی را بخواهد اما همیشه وقتی ادم فکر میکند که دلش سخت پیش یکی گرفتار است ؛ یک دفعه؛ یک جایی میبیند که دلش؛ ته دلش برای یکی دیگر هم می لرزد اگر با وفا باشد دلش را خفه میکند و تا اخر عمر حسرت ان دل لرزه برایش میماند ؛ اگر بی وفا باشد میلغزد و همه عمرش عذاب گناه بر دلش میماند . هیچ کس حکمتش را نمی داند....حالا با خود ادم است که حسرت را بخواهد یا عذاب گناه را.
 باید انتخاب کرد ...راه فراری نیست