میخواستم بنویسم ولی نمیشد...
دیگه داشتم دیوونه میشدم؛ انقدر که خودم رو به بیخیالی و الکی خوشی زدم تو این چند روز.
سه روز بیشتر نبود ولی یه قرن گذشت .فعلا همه چیز تموم شد.
خدارو شکر..خدارو شکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر
امتحان های پایان ترم..درس خوندن ..
بی حوصلگی شب بیداری , گیج بازی , بینظمی, نهایت بد شانشی یه اتفاق بد سر امتحان یه روز خیلی بد,سکوت , گریه, یه عالمه ناراحتی یا شایدم عصبانیت , احساس خرد شدن بی ارزشی حس نبودن یا شایدم لزوم نبودن و هق هق و ۲۳ دی که قرار شد فراموش شه..
به همین سادگی
شروع درس نخوندن ..نبودن تو این عالم یه امتحان بد یه مبارزه بزرگ , جنگ با خودت یه تصمیم خوب ..یه عروسی ,تنهایی و بازم درس نخوندن..
بچه ها, مریضی, بیمارستان, ولی این دفعه یه امتحان خوب,بستنی میوه ای, اشک..
بقیه امتحانا و تعطیلات
اصغر فرهادی با رقص در غبار؛ یه فیلم خوب یا شایدم کمی متفاوت؛ یا همون عشق پاک
یه جمعه خوب, کوه, برف, یخ, سرما و یخ زدگی, جوراب های قرمز, اتفاق های با مزه, یه کم ترس , خنده و یه روز خیــــــــــــــــــــــلی خوب و پایان خستگی.
یه هفته معمولی ,با دیدارهای معمولی, یه عالمه نمره بد که هیچ وقت تو عمرت ماله تونبودن؛ یه تصمیم جدی, یه ادم مصمم؛ یه خبر خیلی بد؛ گریه, شب, تنهایی, یه شب فاجعه طولانی
یه ظهر پنجشنبه؛ یه تجدید دیدار, بچه های مهدوی, همونایی که ازشون بدت میومد, ولی این بار از دیدنشون ناراحت نبودی!!
انتخاب واحد؛ نصیحت؛بازم یه قرار دیگه, یه قرار عمومی که خصوصی برگزار شد, یه سری ادم که
صاحب قرار رو کاشته بودن؛ بازم یه جمعه خوب؛ دو تا دوغ که یکیشون فاسد بود و یکیشون با شیر قاطی شده بود!
یه خبر خوب؛ پایان انتظار و اعصاب خوردی؛ بازم اشک..
و شاید دوباره همه چیز از اول!!
همیشه اشک بود یه بار برای بد شانسی ؛یه بار برای...(قرار شد فراموش شه!)یه بار برای درد؛ یه بار برای یه خبر بد, ترس از یه اتفاق بد؛ و یه بار دیگه اشک از فرط شـــــــــــــــــــــــــــــادی.
اینم این چند وقتی که نبودم!
از این به بعد میتونین جواب کانتای متن قبلی رو ببینین!
فعلا خدا حــــــــــــــــــــافظ .
سلام ..پرستو جان چی شده بود؟؟؟/
حالا باز بیا اینجا و برامون بنویس
دیر به دیر می یای
وبلاگتم خیلی زیباست
متاسفانه اصلا نفهمیدم چی میگی!
سلام.
سبک جالبی برای بیان احساسات بود. مختصر و مفید و در عین حال تاثیرگذار، تاثیر گذار برای خود نویسنده و در درجه بعد هم خواننده.
از اینکه تو و سامان مثل بقیه حامد و من رو نکاشتین ممنون D:
چون شوخی های کلامی من خیلی جناب عالی رو شاکی می نماید، لذا از شوخی کردن در مورد متون شما خودداری می نمایم ( بابا ادبیات !!! )
بی هپـــــــــــــــی؛ هو ا نایس تایم !!!
خواهش میکنم و ممنون!
گویا شوخی منم تورو ناراحت کرده!
چه بامزه
خالی کردن احساسات ۱ ماه تو چند خط
روش خوبی
اره من که دوسش داشتم!
میگم فقط مونده بود از اصغر آقا باقالی فروش بگی ... عالم و آدم رو کشیدی وسطا !!
میگم درصد شخصیتت رفته بالا .. بابا منظورم اینه که زیاد شخصی شدی !!
اره زیادی شخصی شدی ولی خوب ماها وبلاگامون شخصیه دیگه!!
از اصغر اقا هم گفتم ندیدی؟!
اول از همه خیلی بی انصافی دوم از همه آدم وقتی یه چیزو فراموش میکنه دیگه بهش فک نمیکنه در ضمن اصلا هم اینطوری نیست که فکر میکنی منظورم خط هفتم نوشتههات هستش و سوم اینکه امیدوارم تطمیمت مصمم باشه و رو من هم اثر بذاره راستی جریان جورایهای قرمز چیه؟؟؟
و اصلا ترس وجود نداشته نمیفهمی؟؟
هوین دیگه
اول که همینه که هست!
دوم و بقیه اش هم کاملا صحیح!
سلام
این وبلاگ من قاط زده ! نمی دونم چرا کند باز می شه!
ایام به کام
منم نمیدونم!
تو هنوز افسرده ای ؟!! باز ما اومدیم وبلاگ تو رو خوندیم و دپرس شدیم !!
نیا بخون!
سلام
عید شما مبارک...عیدی شما حاضره تشریف بیارین.
عید شما هم مبارک!
پرستو بیا تو چت ... کارت دارم
...
شما هم که بدتر ازمن کلی سرت شلوغ بوده.... منم بعضی وقتها همین قدر بی نظمم اما روم نمیشه بگم موفق باشی عیدتون مبارک
ولی من یه کم پررویی کردم!!
بنام هومزد
درود پرستو خانوم تولدتم مبارک
مرسی!
سلام
به نغمه میگی« همهء اینا رو پای تلفن گفتی یه چیز جدید مینوشتی »و خودت همین کارو میکنی .. ای برای اینکه که ما آدمیم !
سرکار خانوم ... گذشت ... خوب و بد...
میبینی چقدر سرت شلوغه؟
جوابی ندارم!
شیوه جالبی بود..
شاید!
سلام
می دونی از آدم بی سواتی مثل من وبلاگی بهتر از این در نمیاد :)
راستی توی اون عروسی شما هم مثل ما زیر سیبیلی رفته بودید؟
نه!ما دعوت داشتیم
نه! نههههههههههههههههههههههههههههههههّ !
خاطره نه!
ولی هست..بخوای یا نخوای
من ۳ ماه نبودم گفتم شاید از دپرسی در بیای ولی مثل اینکه بدتر شدی آهان پیدا کردم یه چیزی بهت بگم دپرس تر بشی منو تو تو یه ماه به دنیا اومدیم جفتمون بهمنی هستیم دپرس شدی؟
به منم سر بزن خیلی وقته سر نزدی تو که مثل گندمزار بی معرفت نیستی هستی؟؟
به امید دیدار
بهرام!
جوابتو دادم
یه سلام؛ یه وبلاگ؛ یه کامنت و یک خواننده که از نوشته هات گیج شده :)
یه نظر خوب!
سلام
مرسی از متن زیبایت
دوست من میخواستم خبر راه افتادن وبلاگو رو به شما بدم و در صورت تمایل باهم تبادل لینک داشته باشیم
امید دارم دوستان خوبی باشیم و بلاگر های خوب تر
بهر حال موفق باشی و حق یارت
این حرکت قشنگی نیست!