ــ یکی از برگ های کاکتوسم ناگهان زردمیشود..برایش سه تارمیگذارم گوش کند کمی برایش

حرف میزنم ؛ میروم تا کمی آب بیارم وقتی بر میگردم برگ زردی ندارد !!

گاهی به این نتیجه میرسم گیاه با شعوری است..از سنش بیشتر میفهمد..تاثیرات مثبت میپذیرد

مهربان است و حرف گوش کن..راز دار است و خیلی صفات خوب دیگر دارد که باید یادشان بگیرم!

ــ نمیدونم درست از چه لحظه ای توی زندگی تصمیم میگیریم حصاری دور خودمون بکشیم !

از چه زمانی حق عبور و مرور به هیچ کس را در محدوده انحصاریمون نمیدیم!

نمیدونم همه ادم ها تا لحظه مرگشون این کار رو حتما میکنند یا نه!

نمیدونم گاهی لازمه انجام شه یا همیشه و یا شایدم هیچ وقت..گرچه نقطه اغازش را نمیابم 

ولی حس میکنم از لحظه ای که شروعش میکنی انگار که نوعی خود تخریبی رو اغاز کردی و 

دیگه نمیتونی درستش کنی ...هیچ کس نمیتونه کمکت کنه .. ولی شاید خودت..

ــ شجریان گوش میکنم و الکترونیک میخوانم ..هارمونی عجیبی دارند..بهتر میفهمم...گرچه ترجیح

 میدادم زودتر امتحانش را میگرفت تا میتوانستم به جای انکه زیر نور گرم چراغ مطالعه چشم بدوزم

 به تفاضلی ها ؛در خنکی بهار زیر پنجره دراز میکشیدم چشم هایم را میبستم و زمزمه میکردم!

داشتن صدای خوب هم ..

ــ درون خودم دنبال مشکلی میگیردم..چیزی شبیه زود باور بودن یا شاید زود اعتماد کردن ؛ زود

تعریف کردن شاید زود احساساتی شدن؛ زود در گیر شدن و یا زود صمیمی شدن...نمیدانم..

حس میکنم چیزی زودتر از موعد مقرر در من شکل میگیرد ولی پیدایش نمیکنم!

نه پیدا میشود و نه من میدانم موعد مقررش چه زمانی است!!

نظرات 9 + ارسال نظر
هامون دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:37 ق.ظ http://tasteofdeath.blogfa.com

چرا زود باوری و زود تعریف میکنی و زود احساساتی میشی و زود صمیمی میشی؟‌اصلا چرا شجریان گوش میدی؟

ناشناس عزیز دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:06 ب.ظ http://www.nashenaseaziz.blogfa.com

سلام خیلی وبلاگ زیبایی دارید به من هم سر بزنید

نازنین سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:33 ق.ظ http://fadaee.persianblog.com

:)

سامان سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:37 ب.ظ http://metalhammer.blogsky.com

اینو خوندم قبلی هم خوندم.
زود باور...
اعتماد بیش از حد...
احساسات بیش از حد...
کدومش؟؟؟

حامد چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:43 ق.ظ http://lidenly.blogfa.com

سلام. خوبی. من هم امیدوارم امتحانات زود تموم بشه و از شر خوندنشون راحت شی. در ضمن به هارمونی هم نیاز نیس. من هم مث تو خیلی احساساتی ام. راستی این اولین بار بود اومدم وبلاگت . خیلی وبلاگ دلنشینی داری. خوش بگذره

مریم پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:46 ب.ظ

ای بابا! برای کاکتوس بیچاره سه تار گذاشتی! چه میکشه این طفلک!.
میدونی درسته که خیلیا دورشون حصار دارند ولی اگه اونا دارند تو هم بایدداشته باشی. چون نمیشه ادم بی حصار با اونا بتونه قاطی شه. یه جوریه که انگار داری با دیوار حرف میزنی. تازه بد تر! دیواری که حرف هاتو هر وقتی که بخواد و هر جوری که دوست داره میگیره و ممکنه چیزهای عجیبی تحویل مردم بده.

مریم پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:50 ب.ظ

اگه فکر میکنی که یه چیزی از اون هایی که نوشتی ممکنه در تو شکل بگیره مواظب باش. ضربه خوردن از طریق اون ها میتونه شدید باشه.

مریم جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:51 ب.ظ http://eghlima.blogsky.com

سلام

گندمین یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:50 ق.ظ http://gandomin.com

خودت رو زود تعریف می کنی ...
بقیشون در مورد من صدق نمی کنه ... شانس آوردی ... دوریم و انقدر همه چیز روی هم تلنبار می شود که کمی فکر کنیم چیزی نمی ماند که تعریف کنیم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد